۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

مرگ در میدان سرخ (برگرفته شده از روزنامه ی شرق به تاریخ چهارشنبه 21 دی مال سال 90)

  • سام محمودي سرابي

  • هرچند گزارش‌هاي ضد و نقيضي پيرامون نخستين مواجهه ايرانيان با مساله عدالت، آزادي و برابري و جنبش كارگري وجود دارد اما تقريبا مي‌توان به جرات مدعي بود كه مواجهه ايرانيان با انديشه‌هاي سوسيال‌دموكراسي و كمونيسم، تاريخي پيش از به‌بار نشستن انقلاب كمونيستي در اكتبر1917 و حتي پيش از قيام خونين انقلابيون روس در 1905 داشت با اين توضيح كه به‌هر تقدير ارتباط ايرانيان با احزاب سوسياليستي روسيه پيش از انقلاب ناكام 1905 در اين مواجهه دخيل بود و بعدها «انقلاب 1907-1905 در روسيه و ضربه‌اي كه اين انقلاب به رژيم تزاري وارد كرد به رشد جنبش انقلابي ايران كمك كرد... افكار سوسيال‌دموكراسي انقلابي توسط كارگران ايراني كه در معادن نفت و مراكز صنعتي قفقاز كار مي‌كردند، روشنفكران ايراني كه در روسيه تزاري و اروپا تحصيل مي‌كردند و سوسيال‌دموكرات‌هاي انقلابي روس در ايران بسط و توسعه يافت».(1) البته در بررسي ورود انديشه‌هاي سوسيال‌دموكراسي و كمونيستي به ايران نبايد نقش و تاثير ارامنه در انكشاف سوسيال‌دموكراسي در ايران (به‌ويژه در آذربايجان و گيلان) را از خاطر دور داشت. در اينجا بايد به مكاتبات ارامنه ايران با كارل كائوتسكي و گئورگي پلخانوف در روند پايه‌گذاري نخستين تشكل‌هاي سوسيال‌دموكرات اشاره داشت.(2) جالب‌تر اينكه بخش عمده‌اي از كنش‌هاي آغازين سوسياليست‌هاي ايراني ناظر بر مطالعات تئوريك است تا كنش سياسي و حزبي و حتي چندي پيش اسنادي از سوسيال‌دموكرات‌هاي ارمني تبريز در آرشيوهاي كائوتسكي و پلخانوف يافت شده كه حاكي از پيگيري جدي سوسياليست‌هاي ارمني نظير آرشاوير چلنگريان، ژوزف كاراخانيان، تيگران درويش و واسو.آ.خاچاطوريان در فاصله سال‌هاي 1905 تا 1911 است. البته در برخي از آثار تاريخي، از زماني پيش از اين سخن درميان است. براي نمونه «در سال 1904 ميلادي [برابر با 1283 هجري] يعني نزديك به دو سال پيش از اعلان مشروطيت، پايه‌هاي سوسيال‌دموكراسي ايران با ايجاد حزب «همت» در بادكوبه استوار گردید.»(3)
  •  
  • با تاسيس همت كه حلقه واسط ميان كارگران ايراني و سوسياليست‌هاي انقلابي روسيه بود، شالوده حزبي در ايران ريخته شد كه به اجتماعيون- عاميون شهرت دارند. به اعتقاد برخي از تاريخ‌پژوهان كمي بعد از تاسيس همت در بادكوبه «يكي از شعبات آن با نام «كميته سوسيال‌دموكرات ايران» يا اجتماعيون عاميون ايران در سال 1905 ميلادي تاسيس گردید.»(4) البته برمبناي اسناد موجود پيش از اين در خلال سال‌هاي 1900و 1901 كساني چون نريمان نريمانوف و حيدرخان عمواوغلي با حزب سوسيال‌دموكرات روسيه در ارتباط بوده‌اند به‌طوري كه «نامه‌هايي از لنين و كروپسكايا در دست است كه نشان مي‌دهد آنها روزنامه مخفي ايسكرا [Искра] «جرقه» را از راه اروپا ازطريق برلن- تبريز به باكو مي‌فرستادند.»(5) اولين شماره روزنامه ايسكرا يا جرقه كه نخستين روزنامه ماركسيستي سراسر روسيه نيز به‌شمار مي‌آيد در «11دسامبر سال 1900 ميلادي در شهر لايپزيك، شماره‌هاي بعدي در مونيخ، از آوريل 1902 در لندن و از بهار سال 1903 در ژنو به ‌طبع مي‌رسيد. از شماره 52 به بعد پس از خروج لنين از هيات تحريريه، كه اين روزنامه تحت نظر شخص پلخانوف منتشر مي‌شد، ارگان منشويك‌ها شد.»(6) باري بنا بر اسناد به‌دست‌آمده لنين اين روزنامه را از مونيخ از راه برلن- وين- تبريز- باكو به روسيه ارسال مي‌كرده. با وجودي‌كه در نامه‌هاي فوق نامي از شخص خاصي برده نشده اما ظاهرا رابط ايراني اين نقل و انتقال جمعي از اعضاي گروه‌هاي داشناك يا هيچناك بوده‌اند. در اينجا نبايد از نقش نريمانوف در ايجاد و پايه‌گذاري نخستين سازمان كمونيستي و سوسياليستي ايران غافل شد. او يك آموزگار آذربايجاني بود كه به تعبيري يكي از بنيادگذاران حزب اجتماعيون عاميون به‌شمار مي‌آيد. اين حزب كه به نام «حزب سوسيال‌دموكرات ايران» نيز مشهور است در اوايل 1283 توسط گروهي از مهاجران ايراني كه زماني در حزب سوسيال‌دموكرات روسيه فعاليت مي‌كردند با افتتاح «باشگاه همت» به دبيري نريمانوف براي متشكل كردن يك‌صدهزار كارگر ايراني مقيم باكو تاسيس مي‌شود. نريمانوف بعدها به رياست‌جمهوري سوسياليستي آذربايجان درآمد.(7) ظاهرا نخستين آگاهي ايرانيان از وجود سوسياليسم علمي «به‌وسيله مقاله‌اي است كه در روزنامه «اختر» چاپ اسلامبول چاپ شده و روزنامه «ايران» در شماره 18 مارس 1880خود [شماره 402 اسفند1259]، آن را تجديد چاپ كرده‌ است.»(8) اين مقاله كه ظاهرا به‌مناسبت نهمين سالگرد كمون پاريس (در 18مارس1971) منتشر شده سبب پرداختن به موضوع فوق را چنين توضيح مي‌دهد: «سوسياليست‌ها... روز به‌روز ترقي در رواج دادن مقاصد خودشان مي‌كنند... و الان به‌قدر 20سال مي‌شود كه در جميع اروپ منتشر شده‌اند.»(9) و در جايي ديگر آمده است كه: «در اثناي محاربه پروس و فرانسه اصحاب اين اعتقاد به‌نام كوموني و (اينترناسيونال) شهرت يافته بودند... [پس از شكست كمون پاريس] اين گروه از اجراي مقاصد دست نكشيده آهسته آهسته در اطراف ممالك اروپا منتشر شده، تخم خيالات خودشان را كاشتند و الان در روسستان بيشتر از همه جا كار مي‌كنند.»(10) با اين توضيح كه در مقاله مورد بحث كه اساسا كمونيسم، ماركسيسم، سوسياليسم، آنارشيسم و... همگي به يك مفهوم گرفته شده و در كل نهيليسم ناميده شده‌اند، نويسنده اطلاعات ناقصي در مورد سوسياليسم داشته و به‌شدت تحت تاثير تبليغات موجود عليه سوسياليست‌ها بوده است به‌طوري‌كه حتي در جايي سوسياليسم را با جنبش مزدكيان در ايران همسو مي‌داند. باري «از اينجا و ديگر نكات مقاله [...] ديده مي‌شود كه مولف آن در هرحال با حسن‌ظن چنداني به كمونيست‌ها و سوسياليست‌ها نگاه نمي‌كند.»(11) اما شايد بتوان به‌جرات مدعي شد كه اولين جرقه‌ها توسط كساني چون محمدامين رسول‌زاده در سال 1906ميلادي برابر با 1285 زده شد كه براي نخستين‌بار در روزنامه «ايران نو» (ارگان حزب دموكرات ايران كه خيلي زود پرتيراژترين روزنامه تهران نيز شد) با مقالات علمي خود اصول ماركسيسم را تبليغ مي‌كردند.(12) با پاگرفتن انقلاب روسيه در اكتبر 1917 به رهبري لنين و پيوستن و ايفاي نقش كساني چون آويتيس سلطا‌ن‌زاده(13)، ابوالقاسم لاهوتي و چند نفر ديگر در اين انقلاب، سرزمين پارت‌ها به يكي از اهداف كمونيست‌هاي روسيه براي تحقق آرمان‌هاي سوسياليستي بدل شد. به‌طوري كه تريانوسكي به‌سال 1918 در اثر خود به‌نام انقلاب و شرق مدعي شد كه: «اين كليد حياتي انقلاب شرق [ايران] بايد در دست ما باشد؛ ... ايران بايد متعلق به انقلاب كمونيستي باشد.»(14) جالب اينكه با پيروزي انقلاب اكتبر در 1917، موانست بيش از يك‌سده ايرانيان با دين اسلام نيز نتوانست مانعي براي تحقق بخشي از اين خواسته باشد، هرچند تاريخ ثابت كرد كه حاكميت ماركسيسم بر ايران به‌دليل موقعيت ژئوپلیتيك مذهبي حاكم بر آن عملا غيرممكن است اما به‌هرحال حاكميت كمونيسم بر نظر و عمل بخش عمده‌اي از روشنفكران ايراني كه سوداي عدالت در سر داشتند امري غيرقابل انكار است. به‌طوري كه رهبران «حزب عدالت» در كنگره‌اي كه از 22 تا 24 ژوييه 1920 با حضور 14 نماينده (متشكل از كمونيست‌هاي كهنه‌كاري چون ميرجعفر پيشه‌وري، كامران و بهرام آقايف، آويتيس سلطان‌زاده‌و...) در شهر انزلي برگزار شد، به اين نتيجه رسيدند كه اسم حزب «عدالت» را به «فرقه كمونيست ايران» تغيير داده. با برنامه مشخص تعيين بخش‌هاي مختلف فرقه، كميته مركزي فرقه كمونيست ايران انتخاب شد و تصميم گرفت كه «از جنبش آزاديبخش ملي جنگلي‌ها كه در اين زمان به رهبري ميرزا كوچك خان در گيلان رشد مي‌كرد پشتيباني نماید.»(15) شايد بتوان نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچك‌خان جنگلي را نخستين تجربه انقلابي ايرانيان با مشخصه‌ها و مولفه‌هاي سوسياليستي و در عين‌حال نخستين فرصت كمونيست‌ها براي آزمودن نظريه صدور انقلاب در كشورهاي تحت استعمار دانست؛ تجربه‌اي كه با پايه‌گذاري جمهوري شوراي گيلان(16) در ژوئن 1920 برابر با 14خرداد 1299 توسط ميرزا كوچك‌خان آغاز و به‌دليل تغيير سياست‌ خارجي شوروي در مورد ارتباط با دولت ايران به يكي از تلخ‌ترين تجربه‌هاي انقلابي در يك‌صدسال اخير بدل شد. چيزي حدود 10سال پس از مرگ ميرزا كوچك‌خان و شكست جنبش جنگل، حكومت رضاخان در ژوئن 1931 برابر با 22 خرداد1310 براي مقابله با اشاعه كمونيسم در ايران، لايحه «مجازات مقدمين عليه امنيت و استقلال كشور»(17) را براي تصويب به مجلس شوراي ملي برد كه خيلي زود بدل به قانون شده و بازداشت و زنداني شدن بسياري از اعضاي حزب كمونيست ايران و ديگر ماركسيست‌ها از جمله رضا روستا، سيدجعفر پيشه‌وري، آرداشس آوانسيان و... را در سال‌هاي قبل و بعد از تصويبش در پي داشت. اما مهم‌ترين چهره تبليغ ايدئولوژي‌هاي ماركسيستي در ايران دكتر تقي اراني بود. به اين معني كه رويكرد او به‌جاي تمركز روي آموزش كادرهاي حزبي مانند قبل [حزب همت و فرقه كمونيست ايران] و بعدش [احزاب و سازمان‌هايي چون توده و چريك‌هاي فدايي خلق و...]، بر آموزش علم سوسياليسم متمركز شده بود. اراني كه جزو نخستين دانشجويان اعزامي به اروپا در دوره رضاشاه به‌شمار مي‌رفت در 1923/1301 جهت ادامه تحصيل در رشته شيمي عازم برلين آلمان شده و سرانجام در 19 دسامبر 1928 با دفاع از پايا‌ن‌نامه خود در رشته شيمي از دانشگاه برلين فارغ‌التحصيل شده در 31دسامبر همان سال برابر با دهم دي‌ 1307 به ايران برگشت.(18) با بازگشت اراني حلقه‌اي تئوريك شكل مي‌گيرد كه با انتشار نشريه دنيا(19) سعي دارد به شكلي علمي و در عين ‌حال كاملا تخصصي انديشه‌هاي ماترياليستي را تبليغ كند تا مبادا ماموران حكومتي از محتواي آنچه در اين مجله منتشر مي‌شود، مطلع شوند. اوج فعاليت‌هاي اراني و هم‌قطارانش (موسوم به 53 نفر) مربوط به سال‌هاي 1933 تا 1935 ميلادي (برابر با 1313 تا 1315 شمسي) است. البته ذكر اين نكته لازم است كه درزمان تحصيل اراني در آلمان، نشريات ماركسيستي فارسي‌زبان چون «پيكار» و «ستاره سرخ» در آن كشور فعالانه به نشر و تبليغ انديشه‌هاي ماركسيستي درميان دانشجويان ايراني مقيم اروپا مي‌پرداختند و شايد از رهگذر مطالعه همين نشريات (كه پيش از ظهور نازيسم و در زمان جمهوري وايمار تحت فشار ديپلماتيك ايران انتشار آنها متوقف شد) و ارتباط با كساني چون بزرگ علوي و مرتضي علوي او نيز نقشي در فرقه جمهوري انقلابي ايران ايفا كرده باشد. باري با تصويب قانون «مجازات مقدمين عليه امنيت و استقلال كشور» در12 ژوئن 1931 برابر با 22 خرداد1310 كه فعاليت كمونيستي در ايران غيرقانوني اعلام شد «اين مجله [دنيا] تنها كانالي بود كه از طريق آن انديشه‌هاي ماركسيستي در آن اشاعه مي‌يافت.»(20) هرچند بسياري در اينكه اراني با كمينترن ارتباط داشته و به نحوي خود يكي از دل‌سپردگان حزب كمونيست روسيه بوده يا خير تشكيك ايجاد مي‌كند اما چندي‌پيش يرواند آبراهاميان سندي منتشر كرد كه حكايت از وابستگي اين گروه به كمينترن داشته است. اين سند چندان جدي گرفته نمي‌شد(21) تا اينكه اخيرا خسرو شاكري اسنادي از «فرقه جمهوري انقلابي ايران» مربوط به سال 1928 در كتاب خود تحت عنوان «تقي اراني در آينه تاريخ» منتشر كرده كه از وجود يك ارتباط محكم بين اين فرقه و كمينترن حكايت دارد‌(22) با دستگيري اراني و يارانش در ارديبهشت 1316 اين تحركات ماركسيستي خاتمه يافته، گروه او از هم پاشيده شد. مرگ اراني در 14بهمن سال 1318 زير شديدترين شكنجه‌هاي جسمي و روحي ماموران شهرباني تهران به‌عنوان نقطه عطفي در جنبش ماركسيستي ايران به‌شمار مي‌آيد.
    ادامه دارد
    پي‌نوشت‌ها:
    1- تحقيقي بر جنبش كمونيستي در ايران و مقالاتي از لنين؛ انتشارات ستاره سرخ؛ بيتا، ص12
    2- خسرو شاكري، آرشاوير چلنگريان، تيگران درويش و...؛ نقش ارامنه در سوسيال دموكراسي ايران؛ به كوشش محمدحسين خسروپناه؛ پرديس دانش باهمكاري نشر و پژوهش شيرازه كتاب، چاپ اول 1388، صص38- 23 و صص115- 77
    3- ماشالله آجوداني؛ مشروطه ايراني؛ نشر اختران، چاپ اول 1382، ص411
    4- همان؛ و نيز تحقيقي بر جنبش كمونيستي در ايران و مقالاتي از لنين؛ ص12
    5- تحقيقي بر جنبش كمونيستي در ايران و مقالاتي از لنين؛ ص12، همچنين ن. ك به: عبدالصمد كامبخش؛ نظري به جنبش كارگري و كمونيستي در ايران؛ انتشارات حزب توده ايران، 1972ميلادي، صص13و14 و نيز دوران نفوذ اوليه انديشه‌هاي ماركسيستي در ايران؛ مجله دنيا، سال3، دوره2، شماره4، زمستان1341 از انتشارات حزب توده ايران
    6- عبدالحسين آگاهي؛ پيرامون نخستين آشنايي ايرانيان با ماركسيسم؛ منتشره در خسروشاكري؛ اسناد تاريخي جنبش كارگري، سوسيال دموكراسي و كمونيستي ايران؛ ج1، انتشارات علم: بيتا، ص13
    7- يرواند آبراهاميان؛ ايران بين دو انقلاب؛ نشر ني، چاپ اول 1377، ص130 و نيز پيدايش ماركسيسم در ايران؛ سال3، دوره2، شماره3، زمستان 1341، صص 47-52 از انتشارات حزب توده ايران
    8- 13 Sepehr Zabih; The Communist Movement In Iran; University Of California Press Berkeley & Losangeles1966, p 55 و نيز پيشگفتار مترجم فارسي همين كتاب: پروفسور سپهر ذبيح؛ تاريخ جنبش كمونيستي در ايران؛ ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، موسسه مطبوعاتي عطايي 1364، ص12
    9- عبدالحسين آگاهي؛ پيرامون قديمي‌ترين سند چاپي از تاريخ سوسياليسم در ايران؛ منتشره در خسروشاكري؛ اسناد تاريخي جنبش كارگري، سوسيال دموكراسي و كمونيستي ايران؛ ج1، انتشارات علم: بيتا، ص5
    10و 11- همان
    12- ايران بين دو انقلاب؛ ص130
    13- در بايگاني جمهوري ارمنستان ازجمله در انستيتوي سابق ماركسيسم- لنينيسم درباره سلطان‌زاده آمده: «آويتيس سلطانويچ (ميكاييليان) در شهر مراغه ايران در سال 1883 در يك خانواده روستايي متولد شده است. او در 12 سالگي به روسيه مي‌رود و در آنجا نيز درمي‌گذرد. انستيتوي بازرگاني مسكو را تمام كرده است. از سال 1913عضو حزب سوسيال دموكرات (بلشويك) روسيه مي‌شود و در كنگره‌هاي حزب و كنگره‌هاي كمينترن شركت كرده است. او مشاور لنين در مسايل شرق بود. در سال 1921 عضو كميته مركزي اجراييه كمينترن و نماينده شوراي مسكو بود. در ادارات شوروي در سال‌هاي آغازين انقلاب اكتبر در تنظيم قانون براي مصادره اموال بورژوازي مشاركت و در عين حال رهبري اين عمل را برعهده داشت. در سال‌هاي دهه 1930 او رييس هيات‌رييسه بانك صنعتي بود. روز 20 ژانويه 1938 از سوي وزارت داخله زنداني شد. روز 16 ژوئن 1938 محكوم به 10 سال زندان بدون حق مكاتبه گرديد. در نهم ژوئن 1956 در محكمه نظامي از او اعاده حيثيت شد.» به نقل از بابك اميرخسروي؛ مهاجرت سوسياليستي و سرنوشت ايرانيان؛ انتشارات پيام امروز چاپ دوم1382، ص46
    14- اين متن نخستين بار در نشريه Zhizn National Nostei يا «زندگي ناسيوياليستي»در شماره 47 چاپ دسامبر 1919 منتشر شده و متن فارسي آن نيز در كتاب تاريخ جنبش كمونيستي در ايران؛ ص40 موجود است.
    15- انترناسيونال كمونيستي؛ 1920 شماره 13، ص2551 به نقل از دو سند از فرقه كمونيست ايران؟ انتشارات علم، چاپ اول 1359، ص5
    16- محمدتقي بهار؛ تاريخ احزاب سياسي ايران؛ انتشارات اميركبير 1344، صص167-166
    17- گفتني است اين قانون ‌پيامد فرار يكي از افسران سازمان جاسوسي شوروي (گ. پ. ا) به نام ژرژ سرگئي‌يويچ آقابكف و انتشار خاطراتش در روزنامه لوماتن چاپ پاريس بود. آقابكف در اين نوشتارها از كساني نام برده بود كه در دوران ماموريتش در ايران برايش جاسوسي كرده بودند. اين قانون در دوره رياست سرتيپ محمدحسين آيرم اوايل خردادماه 1310 به مجلس شوراي ملي رفته و در 22 خرداد همان سال به تصويب رسيد ن. ك به: مرتضي سيفي‌فمي‌تفرشي؛ پليس خفيه ايران1310-1299 انتشارات ققنوس؛ صص147و148
    18- در بسياري از منابع ازجمله پروفسور سپهر ذبيح؛ تاريخ جنبش كمونيستي در ايران؛ ص122 رشته تحصيلي اراني فيزيك ذكر شده است اما او در رشته شيمي ادامه تحصيل داده و حتي در بازجويي‌هاي خود عنوان مي‌كند كه از طريق تدريس شيمي و تكنولوژي در ايران روزگار مي‌گذرانده (به نقل از حسين فرزانه؛ پرونده پنجاه‌وسه نفر؛ ص256) از سوي ديگر عنوان رساله او Die ReduzierendenWirkungen Unterphosphorigen Säure Auf Organischen Vebindungen [خواص احياكننده اسيد هيپوفسفريك] مويد اين واقعيت است. براي اطلاعات بيشتر در مورد زندگي اراني ن. ك به خسرو شاكري؛ تقي اراني در آينه تاريخ؛ نشر اختران، چاپ اول1387، صص182 و183، حميد احمدي؛ تاريخچه فرقه جمهوري انقلابي ايران و گروه اراني؛ نشر اختران، چاپ دوم: 1387، ص36 و نيز دنياي اراني؛ باقر مومني؛ انتشارات خجسته، چاپ اول 1384، صص 156- 57
    19- اراني اين عنوان را كه ترجمه فارسي «لوموند» روزنامه مشهور فرانسوي است پس از رد نامه‌اي «تندر» و «ماترياليزم» توسط وزارت معارف به پيشنهاد ايرج اسكندري بر نشريه تئوريك خود گذاشت. براي اطلاع دقيق پيرامون اين موضوع ن. ك به: باقر مومني؛ دنياي اراني؛ انتشارات خجسته: 1384، صص16- 13 و نيز كاوه بيات و مسعود كوهستاني‌نژاد؛ اسناد مطبوعات (1320- 1286 هـ. ش)؛ سازمان اسناد ملي ايران: 1374 صص 533- 531 همچنين ر. ك به: ايرج اسكندري؛ خاطرات سياسي ايرج اسكندري؛ موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي: 1372، ص62
    20- سپهر ذبيح؛ تاريخ جنبش كمونيستي در ايران؛ ص122 همچنين انور خامه‌اي؛ پنجاه نفر وسه نفر؛ سازمان انتشارات هفته 1362، صص 73 تا 83 و نيز احسان طبري؛ ايران در دو دهه واپسين؛ صص275-276
    21- مازيار بهروز در كتاب شورشيان آرمان‌خواه با اشاره به انتشار اين سند در نشريه كنكاش شماره7؛ زمستان1369 صص 72-165 كماكان تاكيد مي‌كند: «با اين حال، تا زماني كه اطلاعات قانع‌كننده‌تري به دست نيامده، موضوع لاينحل باقي مي‌ماند.»
    22- خسرو شاكري؛ تقي اراني در آينه تاريخ؛ نشر اختران، چاپ اول1387؛ صص 157 تا 179

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر