۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

مجموعه روزنامه‌های جنگل

نامی آشنا برای ایرانیان و شاید اطلاعات بسیار کم و نادرست که همواره زیر تیغ و تبر سانسور رسانه های حکومت قرار گرفته.جنبش جنگل !
از سوئی بسیاری که خود را صاحب نظر می دانستند به هر شکل ممکن در صدد کوبیدن و یا ستایش و یا نقد های به ظاهر عادلانه پرداختند تا جائی که نسل های ایران دچار تردید هایی و همچنین پیچیده گی های معمول که در دیگر رخداد های بزرگ ایران به طور مثال مشروطیت برای آیندگان شکل می گرفت کار نقد و تحلیل های تاریخی جامعه ما را به هفتخوان رستمی شبیه ساخت.حال این عقل سلیم نسل سوم و نسل جوان ما که شاید بی را و اشتباه نباشد اگر بگوییم از نظر منابع تاریخی دست بسته تری نسبت به گذشتگان دارد به دنبال این است که ببیند تاریخ معاصر ایران چگونه رقم خورده است.
تذکر مهمی که باید به تمام کسانی که این مطلب را می خوانند این است که با هر مرامی و مسلکی نباید چشم بر وقایع تاریخی بست و همان شد که نباید. دادگاه گلسرخی را من دو بار دیدم :
یک بار در تلویریون جمهوری اسلامی
دیگری در آرشیو فدائیان خلق

و جالب بر آن بود که تنها رژیم سانسورچی خوبی نبود بلکه فدائیان نیز قسمت هایی که گلسرخی خطابه ی خود را با سخنی از امام شیعیان شروع می کند دقیقا همانجا که رزیم انگشت بر روی آن گذاشته و حتی چپ های آن زمان را مذهبی و جنبش آن زمان را کاملا مذهبی می دانست حذف کرده بودند.و چرا؟
چرایی این مسائله بر موضوع گلسرخی نیست.پیکان نقد به سمت رژیم مرتجع اسلامی نیز نیست.بلکه به کسانی است که خود عاشق واقعیت اند و برای آن می جنگند اما ناگهان بر سر اشتباهات خود می مانند چه کنند .چرا که نقد کردن از خود و حتی قبول نقد نیز برایشان درد آور است .قبول نفد اصل و اساس پیشرفت واحد هاست .در غیر اینصورت چه تفاوتی با دگم و دروغ و سانسور خواهد داشت؟
جنبش جنگل را از منبع عمومی تری مانند ویکیپدیا آغاز کردیم .سپس به سراغ منابع دیگر و همچنین سخنان دیگر می رویم.



جنبش جنگل

جنبش جنگل یا نهضت جنگل یا قیام جنگل، جنبشی سیاسی همراه با مبارزهٔ مسلحانه در ایران بود که از سال ۱۲۹۳ به رهبری میرزا کوچک‌خان جنگلی به مبارزهٔ مسلحانه بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق، که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند، پرداخت. میرزا و یارانش نشریه‌ای نیز به نام جنگل منتشر می‌نمودند که در مجموع در سه دوره مجزای انتشارش مشتمل بر ۳۹ شماره شد. آنچه روشن است تعداد زیادی از انقلابی‌های جنگل در درگیریهای مسلحانه با لشکرهای انگلیس، روسیه و ارتش سلطنتی قاجار کشته شدند.
جنگ جهانی اول و پادرمیانی انگلیس و روسیه تزاری در آن و ناتوانی شدید حکومت مرکزی ایران در اثر فقدان حمایتهای خارجی، فضای سیاسی و اجتماعی آماده‌ای را برای ایجاد و رشد حرکتهای مردمی به وجود آورد.
در این فضای آماده، جنبش جنگل در شهریور ۱۲۹۳ شمسی (اوت ۱۹۱۴) شکل گرفت و در مدّتی کوتاه نه تنها در گیلان، بلکه در اکثر نقاط ایران با استقبال مردم روبرو شد و روزبه روز بر توان نظامی آن افزود، به طوری که به خطری جدّی برای سیاست استعماری انگلیس در منطقه تبدیل شد.

روزنامه جنگل

 

نخستین دورهٔ روزنامهٔ جنگل از یکشنبه ۱۹ شعبان‏ ۱۳۳۵(۲۰ مرداد ۱۲۹۶،۱۰ ژوئن ۱۹۱۷) منتشر شد و تا شمارهٔ ۳۱ (۱۷ شعبان ۱۳۳۹،۱۸ خرداد ۱۲۹۷،۸ ژوئن ۱۹۱۸) ادامه یافت. (چاپ سنگی- محل چاپ‏ کسما). در نخستین شماره غلامحسین کسمائی نویدی‏ به عنوان مدیر روزنامه معرفی شده و از شمارهٔ دوم تا شمارهٔ سیزدهم، نام حسین کسمائی مجاهد معروف مشروطیت‏ به عنوان مدیر مسئول روزنامه درج شده است؛ بار دیگر از شمارهٔ ۱۳ تا ۳۱ تنها نام غلامحسین کسمائی نویدی به عنوان‏ (سردبیر)آمده‌است. به نوشتهٔ ابراهیم فخرائی منشی‏ مخصوص میرزا کوچک، حسین کمسائی فقط تا شمارهٔ ۹ سردبیر روزنامهٔ جنگل بوده و از شمارهٔ ۹ کناره‏گیری کرده‏ است.[



[1]       [2]          [3]      [4]      [5]      [6]       [7]      [8]      [9]
[10]     [11]       [12]   [13]     [14]    [15]    [16]     [17]    [18]
 [19]      [20]      [21]   [22]     [23]    [24]    [25]     [26]    [27]
 [28]     [29]      [30]

میرزا کوچک خان جنگلی

میرزا کوچک جنگلی (۱۲۵۷ - ۱۱ آذر ۱۳۰۰ هجری خورشیدی) مبارز انقلاب مشروطه و سردار جنبش جنگل و از نخستین رهبران جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران[۱] (همچنین معروف به: جمهوری سرخ گیلان) بود.


یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه. ش. در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود. پدر و مادر وی از خاندان «رشوندی»های الموت قزوین بودند. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی، می‌توانست وی را در سلک یک روحانی تربیت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند.
میرزا کوچک خان دارای دو خواهر به نامهای کربلایی خانم و سارا خانم و دو برادر به نامهای میرزا محمدعلی خان و میرزا رحیم خان بود، که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند. بنا به گفته اطرافیان، او مردی قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمایی متبسم بود واز نظر اجتماعی مردی با ادب، فروتن، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، صریح اللهجه، طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود. میرزا کوچک خان اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می‌کرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.



نقش وی در انقلاب مشروطه

میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون پیوست و در فتح قزوین شرکت نمود. او رهبر جنبش جنگل بود و در تاریخ ۱۲۹۳ ه. ش. مبارزه مسلحانه خود بر ضد ارتش خارجی داخل خاک ایران و بریگاد قزاق،(که زیر دست افسران روسی تعلیم و تربیت شده بودند)، را شروع نمود. تعداد زیادی از انقلابیون جنگل هم در درگیریهای مسلحانه با لشکریان انگلیس، روسیه و قوای دولت قاجار کشته شدند.
جنگلی‌ها هدف خود را «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» اعلام می‌کردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه‌ای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت جمهوری گیلان را اعلام نمود و یکروز بعد کمیته انقلاب هیئت دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان رهبر را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت بلشویک‌های روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایتاً جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفته و قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویکها را قبول کند».
در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت کردند. آنها دولت جدیدی معرفی کردند که احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و (سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشه‌وری کمیسر داخله شد. بالا گرفتن اختلافات، و دستگیری‌ها، باعث تضعیف قوای جنگل گردید. بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می‌کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگ‌ها میرزا با قوای خود در صومعه سرا بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.
سعی قزاق‌ها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلی‌ها بمانند دکتر حشمت و یارانش قبلاً با سردار سپه توافق کرده بودند که عملا به کشته شدنشان انجامید.
در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی کردند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا حمایت می‌کرد، به طرف کوه‌های خلخال حرکت کردند ولی دچار بوران و طوفان گردیده و سرانجام زیر فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.
فردی به نام کَرَم که از خلخال عازم گیلان بود آن دو را در میان برفها دیده و شناخت. پس خبر ماجرا را به روستای نزدیک آنجا رساند. اهالی به آنجا شتافتند و تن یخ زده آنها را به روستا آوردند که فایده‌ای نداشت.




خبر درگذشت میرزا، به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با هماره شماری تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از طالش‌های همراه وی که رضا اسکستانی بود، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال برده و آنگاه به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد.
سر میرزا کوچک جنگلی
سر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت، درجایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران به نزد سردار سپه فرستاد.
سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار می‌شود.



تمبر چاپ شده در دوران جمهوری شوروی ایران

روزنامه دیواری دوزبانه ۲۷ ژوئن ۱۹۲۰


ک نامه اداری از دولت شوروی ایران



نگاهي به مبارزات ضداستعماري و ضداستبدادي ميرزا كوچك‌خان جنگلی
  • چقد جنگل خوسی‌میلت وَسی*
  • تاريخ (11) / فائزه توكلي‌/‌پژوهشگرتاریخ معاصر

  • مبارزات پرافتخار مردم مسلمان ايران بر ضد استعمارگران در تاريخ معاصر در نهضت جنگل نمود بارزي يافت. رهبر اين نهضت، ميرزا كوچك خان اسوه تنومندي بود كه در دل جنگل همراه با توده‌هاي مردم پرچم مبارزه ضداستعماري و ضداستبدادي را برافراشته كرد. ميرزا كوچك خان فرزند ميرزا بزرگ در سال 1298 هجري قمري در حوالي روستاي كسما متولد شد. تحصيلات را با فراگيري علوم ديني در رشت آغاز كرد و براي ادامه آن رهسپار تهران شد. سنين جواني او هم‌زمان با فعاليت‌ها و مبارزات مشروطه‌طلبان بود. ميرزاكوچك در مراحل مختلف انقلاب مشروطه از فتح قزوين و تهران و نيز در سركوبي شورش تركمن‌ها كه به تحريك محمد عليشاه مخلوع عليه مشروطه‌خواهان روي داده بود فعالانه شركت كرد.
    در دهه اول بعد از استقرار مشروطيت، ايران دستخوش بحران‌هاي گوناگوني بود. آثار و پي‌آمدهاي قرارداد 1907 و تقسيم ايران به دو منطقه نفوذ، كشيده شدن ناخواسته كشور به جنگ جهاني اول، تلخ‌كامي‌هاي به جاي مانده از مشروطه‌خواهي، حضور نيروهاي روسيه تزاري در گيلان و ساير نقاط كشور، تعدي و تجاوز سربازان روسي به حقوق و نواميس مردم، دخالت‌هاي آشكار بريتانيا در امور داخلي كشور و آشفتگي وضع زندگي مردم، از جمله اين بحران‌ها و عواملي بودند كه موجب پيدايش نهضت جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان شدند.
    ميرزا كوچك خان ابتدا با چند نفر از رجال طرفدار اتحاد اسلام در تهران مشورت و مذاكره كرد. اتحاد اسلام انديشه‌اي بود كه از سوي سيدجمال‌الدين اسدآبادي، عبدالرحمن كواكبي، شيخ محمد عبده و رشيد رضا به‌منظور همبستگي عموم مسلمانان و مبارزه با استعمار به وجود آمده بود و «چند نفر از روحانيون مشهور و رجال سياست ايران همچون سيدحسن مدرس، سيدمحمدرضا مساوات، سيدمحمد كمره‌اي، سليمان محسن اسكندري، سيديحيي نداماني و ميرزا طاهر تنكابني دنباله‌رو فكري آن جريان بودند.» نتيجه مذاكرات اين بود كه مقرر شد كانون ثابتي براي مبارزه با مداخلات بيگانگان در امور داخلي كشور و اخراج نيروهاي آنها و مقابله با مظالم حكام بي‌لياقت و فساد تشكيلات دولتي ايجاد شود. متعاقب آن ميرزا كوچك به گيلان مراجعت و به كمك دكتر حشمت كه مرد باايماني بود و اصلاحات مهمي در گيلان انجام داده و داراي تجربه‌هاي زيادي از مبارزات مشروطه‌خواهي بود، مقدمات قيام را آماده كردند و به‌اين‌ترتيب شالوده نهضت پي‌ريزي شد. از همان ابتدا گروه‌هايي از افراد متعهد براي تحقق آرمان‌هاي مطرح‌شده با اشتياق كامل به نهضت پيوستند.
    تصميمات اساسي و كلي در طول نهضت جنگل توسط هيات اتحاد اسلام اتخاذ مي‌شد. اين هيات مركب از حدود 27 نفر از روحانيون و شخصيت‌هاي سياسي بود از جمله حاجي شيخ علي حلقه سري علم‌الهدي، حاجي احمد كسمايي، شيخ بهاءالدين املشي، سيد عبدالوهاب صالح و ميرزا كوچك خان.
    عنوان «هيات اتحاد اسلام» به اين منظور از سوي نهضت جنگل انتخاب شد كه هدف غايي آن مانند اتحاد اسلامي كه سيدجمال‌الدين اسدآبادي بنيان نهاد، مبارزه با استعمار در زير سايه همبستگي مسلمانان بوده است. در اين رابطه روزنامه جنگل كه منعكس‌كننده نظرات جنگلي‌ها و هيات اتحاد اسلام بود، چنين مي‌نويسد: «بلي ما به نام اتحاد اسلام قيام كرديم و به اين جمعيت منتسبيم ولي بايد دانست كه طرفدار اتحاد اسلاميم به نام ساده (انما المومنون اخوه) يعني مي‌گوييم در اين موقع كه تشتت كلمه و اختلاف اسلاميان، مسلمانان را به دست دشمن عمومي زبون كرده نبايد مسلمانان برادركشي كنند و به نام عناوين مذهبي به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومي بدهند.»
    ميرزا كوچك خان خود بيش از آنكه يك مبارز و انقلابي باشد يك مسلمان متعهد و مقيد به احكام مذهبي بود و «در تمام مدت نهضت جنگل يك قدم برخلاف ديانت و حب وطن برنداشته و حتي در مواقعي كه كابينه‌هاي صالحي مثل كابينه مستوفي‌الممالك روي كار مي‌آمدند همواره خود را از تماس با دولتيان بركنار مي‌گرفته كه دولت به آزادي مشغول عمليات اصلاحي خود شود.»
    قيام جنگل از شوال 1333 هجري قمري تا دوم ربيع‌الثاني 1340 به طول انجاميد. اين دوره هفت‌ساله را بر اساس نوع مبارزات و موقعيت‌هاي مختلف نهضت مي‌توان در چهار مرحله تقسيم‌بندي كرد:
    مرحله اول از آغاز تشكل مبارزات (شوال 1333) تا انقلاب اكتبر 1917 شوروي (آخر ذيحجه 1335) بود. در اين دوره عمده نيروي جنگلي‌ها صرف مبارزه با حضور نيروهاي روسي در قسمت‌هاي شمالي كشور شد. اشغالگران خيلي زود احساس خطر كرده و به كمك عاملان داخلي خود لشكركشي‌هاي متعددي را تدارك ديدند.
    ابتدا سردار اقتدار فرزند سپهسالار تنكابني اردويي تهيه ديده (سند شماره 3) و عازم سركوب جنگلي‌ها شد، اما موفقيتي نصيبش نشد. سپس جهان‌شاه خان اميرافشار مامور از ميان برداشتن جنگلي‌ها شد (سند شماره 4) اما او هم قبل از چشيدن طعم پيروزي مجبور به بازگشت شد. يك‌بار مفاخرالملك كه توسط نيروهاي روسي به رياست شهرباني رشت منصوب شده بود داوطلب قلع و قمع نهضت جنگل شد، اما ميرزا كوچك خان و نيروهايش شكست تلخي به او وارد ساخته و مفاخرالملك كشته شد. (سند شماره 5)
    در مبارزات نهضت جنگل توده‌هاي مردم همراه جنگلي‌ها بودند و به آنان ياري مي‌كردند و در اين راه نيز شهيد شدند. يكي از همين موارد را كه مربوط به سال 1298 شمسي است، محسن صدر در خاطرات خود چنين مي‌نويسد: «ايوب خان سرتيپ قزاق 17 نفر رعايا را كه حمل ذغال از جنگل مي‌كرده‌اند گمان جاسوسي براي جنگلي‌ها به آنها برده، گرفته به رشت فرستاد. تيمورتاش حاكم گيلان در حالت مستي جلو اسم پنج نفر آنها خط قرمز كشيد و حكم كرد اين پنج نفر را‌ دار بزنند و نظميه صبح زود هر پنج نفر بيچاره بي‌گناه را ‌دار زد.»
    مرحله دوم از انقلاب شوروي (ذيحجه 1335) تا تسليم شدن حاجي احمد كسمايي و دكتر حشمت (شعبان 1337) بود. بعد از انقلاب شوروي و فراخواني نيروهاي روسي از ايران تحولات مهمي در اوضاع سياسي كشور به وجود آمد. در اين مرحله قدرت نيروهاي جنگلي بيش از پيش افزايش يافت. دولت انگليس تلاش مي‌كرد براي مقابله با اين نهضت و نيز براي پر كردن جاي خالي نيروهاي روس قواي خود را در ايران، به‌ويژه در شمال كشور تقويت كند. اين كشور به عمليات نظامي اكتفا نكرده و براي به زانو درآوردن مردم و جنگلي‌ها توسط سفارت خود دست به فعاليت‌هاي ديگري در ايران زد. از جمله اين اقدامات خريداري محصول گندم به هر قيمت ممكن و ايجاد قحطي مصنوعي بود تا به اين وسيله مردم در اثر فقر و پريشاني به سفارت آن كشور پناهنده شوند.
    اما واكنش همه دولتمردان و شخصيت‌هاي سياسي كشور در برابر اين تجاوزات يكسان نبود. عده‌اي بدون هيچ مخالفتي خواسته‌هاي استعمار‌گران را اجرا مي‌كردند. اما گروهي ديگر در مقابل اين تعديات مقاومت كرده و اگر قدرت مبارزه در خود نمي‌يافتند حداقل آب به آسياب دشمن نمي‌ريختند. روزنامه جنگل در شماره بيست و يكم، حساب زمامداران صديق را از افراد خائن و وطن‌فروش جدا كرده و مي‌نويسد: «مستوفي‌الممالك، مخبرالسلطنه، مشيرالدوله، موتمن‌الملك و هرچه مثل اينها وجود محترم باشد تقديس مي‌كنيم... بالعكس وثوق‌الدوله، قوام‌السلطنه، سپهسالار، شعاع‌السلطنه، امين‌الملك و هم‌قطارانشان را تكذيب مي‌كنيم.»
    در اين ميان مستوفي‌الممالك بيش از ديگران به نهضت جنگل نزديك بود. در زمان رياست وزرايي او، هنگامي كه سفارت روس براي اعزام جهان‌شاه اميرافشار و نيروهاي قزاق براي سركوبي جنگلي‌ها اصرار مي‌كرد مستوفي‌الممالك تا حد ممكن مقاومت كرد زيرا او «نه فقط جنگلي‌ها را مضر نمي‌شناخت بلكه تا درجه‌اي هم مفيد مي‌دانست. دكتر حشمت قبلا در اين‌باره با او مذاكره كرده بود و گفتار صادقانه و ميهن‌پرستانه دكتر در روحيه مستوفي اثر خاصي بخشيده بود.»
    اسناد شماره 79 و 80 شامل مذاكرات شيخ احمد رشتي با شخصي با نام مستعار «منشي» است. شخص منشي يكي از شخصيت‌هاي قدرتمند سياسي كشور بود كه نظريات هيات اتحاد اسلام را تاييد مي‌كرد و در عين حال با شاه روابط نزديكي داشته است. با توجه به مطالب مذكور و نظريات مستوفي‌الممالك احتمال اينكه شخص منشي همان حسن مستوفي (مستوفي‌الممالك) باشد بسيار زياد است. در اين مرحله قدرت جنگلي‌ها روز به روز افزايش مي‌يافت تا اينكه «در 14 جمادي الاول 1336 شيخ احمد به نمايندگي از هيات اتحاد اسلام با اعضاي هيات دولت ملاقات كرد. در اين ديدار دولت به توانايي قواي جنگل براي حل مشكلات كشور اعتراف نمود.»
    اما با تسليم شدن حاجي احمد كسمايي و اعدام دكتر حشمت در شعبان 1337 وضع نهضت يك‌باره دگرگون و ضربات كاري بر پيكر جنگلي‌ها وارد شد. تعدادي از آنها تسليم، تعدادي دستگير و تعدادي نيز به صورت گروه‌هاي پراكنده ارتباط خود را با يكديگر از دست دادند. به‌طوري‌كه بعد از اين ماجرا تنها هشت نفر از افراد در كنار ميرزا كوچك خان باقي ماندند.
    مرحله سوم از شعبان 1337 تا شعبان 1339 يعني تا زمان توافق انگلستان و شوروي و قرارداد دولت ايران و شوروي براي خاموش كردن نهضت جنگل توسط كيكالو فرمانده نيروي شوروي در گيلان را شامل مي‌شود. در اين دوره گروه‌هاي جنگلي مجتمع شده و با پيوستن افرادي مثل احسان‌الله خان به جنگلي‌ها اوضاع بار ديگر تغيير كرد. در رمضان 1338 شهر رشت به تصرف جنگلي‌ها درآمد. حدود يك ماه بعد «احسان‌الله خان همراه با خالوقربان به گروه افراطي بلشويك‌ها پيوست و روابطش را با كوچك‌خان قطع كرد و در حكومت كمونيستي كه پس از خروج كوچك خان از رشت تاسيس شد مقام عمده‌اي كسب كرد.»
    ميرزا كوچك خان پس از خارج شدن از رشت به جنگل‌هاي فومن رفت. روزنامه ايران در شماره 18 شوال 1338 خود در مورد اين جريانات چنين مي‌نويسد: «خبر نارضايتي ميرزا كوچك خان و همراهانش از حركات بعضي از اجزاي سويت و واردان خارجي ـ اهالي گيلان از حضور ميرزا كوچك خان راضي هستند و معتقدند در صورت عدم حضور او اوضاع نظير باكو مي‌شد.» حدود چهار ماه بعد از اين ماجرا، كوچك خان به رشت دعوت و ظاهرا اختلافات مرتفع شد. تا اينكه در شعبان همان‌سال دولت‌هاي انگلستان و شوروي و نيز دولت ايران براي از ميان برداشتن جنگلي‌ها به تفاهم رسيدند.
    مرحله چهارم از شعبان 1339 تا دوم ربيع‌الثاني 1340در دوره هفت ماهه پاياني نهضت مجددا اختلافات و درگيري‌هاي داخلي بروز كرد. دولت انگليس فرصت را مناسب ديده و با استفاده از عوامل داخلي تلاش خود را براي از ميان برداشتن جنگلي‌ها گسترش داد. سرانجام در 11 آذر 1300 هجري شمسي (2 ربيع‌الثاني 1340 با شهادت ميرزا كوچك خان بر فراز كوهستان‌هاي پربرف گردنه گيلوان خلخال پرونده اين نهضت پرافتخار بسته شد.
    *قسمتی از ترانه گیلکی میرزا کوچک‌خان که توسط استاد ناصر مسعودی اجراشده است.(چقد جنگل خوسی‌میلت وسی)به معنای «تا کی آواره جنگل از برای مام میهن می‌باشد.»



 تلاش بیشتر ما متمرکز بر یافتن منابع مهم و تاثیر گذار در باب جنبش جنگل بود و نه تنها نشریه آن "همانطور که در زیر آورده می شود مطالب و مقالات و کتاب هایی که در باب جنبش جنگل می باشند و برای روشن شدن هرچه بیشتر وقایع جنبش جنگل می توان از آنها سود برد.
نهضت جنگل و كودتاي 1299
کريميان سردشتی ، نادر  : گزيده ای از اسناد و مدارک و کتابشناسی ميرزا کوچگ خان جنگلی و نهضت جنگل
ويکی پديا : ميرزا کوچک‌خان جنگلی


ایوان مخوف و تهامسب صفوی، عاملان ناهشیار تاریخ گیلان
http://anthropology.ir/node/11339
در یک دست «کنستی توسیون» در دست دیگر بمب و باروت
http://www.anthropology.ir/node/10756
گروه های اجتماعی و شغلی در گیلان قرون وسطا
http://www.anthropology.ir/node/9294
گفتگو: طرح های کالبدی ملی -منطقه ای 
http://www.anthropology.ir/node/10117
تاریخ تحولات اجتماعی و اقتصادی گیلان
http://www.anthropology.ir/node/6952
گسست از فرهنگ سیاسی مشروطه در انقلاب جنگل و پی آمدهای آن(2)
http://www.anthropology.ir/node/6748
گسست از فرهنگ سیاسی مشروطه در انقلاب جنگل و پی آمدهای آن(1)
http://www.anthropology.ir/node/6715
فقدان شهر،ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان(2)
http://www.anthropology.ir/node/5628
فقدان شهر،ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان(1)
http://www.anthropology.ir/node/5607
جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل
http://www.anthropology.ir/node/5480
گفتگو با ناصر عظیمی: روایتی دیگر از کوچک خان(3)
http://www.anthropology.ir/node/1670
گفتگو با ناصر عظیمی: روایتی دیگر از کوچک خان(2)
http://www.anthropology.ir/node/1461
گفتگو با ناصر عظیمی: روایتی دیگر از کوچک خان(1)



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر